با یکی چند سال رفیق بودمو کم کم عاشقش شدم اول فک میکردم هوسه بعد دیدم نمیتونم فراموشش کنمو کارای اونم مشکوک بود مثلا روم حساس بود جلوی بقیه تابلو بازی نمیکرد اما غیرتی میشدو پی گیر میداد بهم مثلا با رل زدنم مخالف بودو میگف رل خوب نیس فلان یا یکم شکاک بودو یکم دیر ج میدادی دیه فک میکرد پی کسی هستی یا رل داری جلوی بقیه رو مخم میرف ولی پی گاهی حرصم میداد گاهی کلی ازم تعریف میکرد اما کاریم از پسش برنمیامدی همش تیکه مینداخت یجور انگار که تحقیر کنه یا فق خودش بهتر همچیو بلده درکنارش رابطم میخواست اما من قبول نمیکردمو بیشتر وقتام سر همین چیزا بحثمون میشد ولی در اخر دیر یا زود اشتی میکردیم بعد چند سال اعتراف کردو میگف میاد خاستگاری نمیدونم بیام خانوادت دختر میدن فلان خلاصه دوسه باری گف اما در کنارش رابطم میخواستو من یجور در میرفتم خداروشکر تو اون موقیعتا زیاد پیگیر نمیشدو ول میکرد اما یه شب خیلی گیر دادو نود میخواستو کلیم تیکه بارم کرد که بروز باش فلان باش بهم برخورد اما اینبار دیه نمیشد در برم یا امیدی داشته باشم که اشتی میکنیم اونم ارتباطو قطع کردو قسم خورد اگه قبول نکنمو بره دیه نمیبینمشو عین دوتا دوست معمولی فق باشیم که تو گروه در ارتباطیمو ن من پی بدم ن اون چون ممکنه بلاک کنه خیلی قلبم درد گرف انگار که زیرپاش قلبمو له کرد قبول نکردمو حرفامو زدمو گفتم بسلامت ینی بازیچه بودم این چندسال بنظرتون کار درستی کردم که قیدشو زدم😐