من پدرم از بچگی دیکتاتور و جلاد بود و مادرم به آدم بی محبت و افراطی در دین. خواهرم چون تپل بود ولی من لاغر همه فامیل و آشنا منو تحقیر میکردن. من با ترس و بیماریهای روانی بزرگ شدم . به شدت از پدرم میترسیدم حتی بعد خواستگاری از ترس پدرم گریه میکردم که نمیتونم جواب نه بدم. الان یه شوهر دست به زن و بددل و بچه ننه و خواهر ذلیل و جوشی و رفیق باز دارم . چند ساله میخوام طلاق بگیرم ولی پدرم نمیذاره مستقل بشم . با اینکه داره چهل سالم میشه. تحمل یه روز اخلاق پدرم رو ندارم و چون از بچگی من رو تهدید به قتل میکرد توانایی جنگیدن با اون رو ندارم.