تو اون رمانای سم ک میخوندم فامیلی ها همه از دم راد
سعادت
شمس
فرداد
رنگ چشمش هم با شورت آرشام هارمونی داشت....
خدایا چطور این سم هارو با کلی استرس و ذوق تا صبح زیر پتو میخوندم اخه😭😂
یادش بخیر 😂
یادم نیار چقد تباه بودم
🤣خیمه زدنها رو یادته
لبای قلوه ایم که همیشه رنگ داشت😂
😂😂😂😂😂
با لبای قرمز و خوش فرمم یه بوس نثار خودمتو اینه کردم
شالم که خاکستری بود با رنگ چشمام هارمونی خاصی داشت
وای دقیقا راد خیلی زیاد بود یادش بخیر حتی مسافرتی که رفتم شمال همش درحال خواندن رمان بودم😛
رژ لبو به روش خودش پاک میکرد🤦♀️
من خلو بگو تا نزدیک صبح رمان میخوندم شوهرمم هی پا میشد می‌گفت نور گوشیت اذیتم می‌کنه
آخه بگو زن پاشو برو شوهر خودتو بغل کن ن اینکه برا اراشام تهرانی گریه کنی
همشون هم در عرض سه سال پزشکیشون رو میخوندن میشدن خانم دکتر
یه سم السموم خوندم طرف تو یکسال و نیم هم حامله شد هم زایید هم فوق لیسانس خوند بسیار باهوش بود اونم خارج کشور!
چهرمم معمولیه .چشمام درشت وآبیه دماغمم کوچیک ولبای قلوه ای و پوست سفید و موهای طلایی ک تاروی باسنم هست وقتی میخندم روی گونه هام چال میفته البته تعریف از خود نباشه..وااای دانشگام دیر شد....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
