سلام عزیزان ،امیدوارم حالتون خوب باشه و روز خوبیو پشت سر گذاشته باشین مثل من .
امروز یه اتفاق و به حس نابی واسم رخ داد که خواستم تعریف کنم واستون .
دیشب موقع خواب همین ساعت ها بود که بشوهرم گفتم چقدر هوس کباب جیگر گوسفند کردم تو این هفت بریم جیگرگی؟؟ اونم در جوابم گفت نظرت چیه بجاش یه دست جیگر گوسفند بخرم تو خونه کباب کنم واست ؟ و همینجور صحبت میکردیم که میگفتم نه من دوست دارم برم جیگرکی تو خونه بوی کباب پخش میشه دوست ندارم جلو همسایه یکی هوس کنه و یا جیگرای بیرون خوشمزه تره و .... در آخر هم حرفمون به اینجا ختم شد که بریم بیرون بخوریم و خوابیدیم .
صبح خواب بودم دیدم تلفنم زنگ میخوره برخلاف همه ی شبها که قبل خواب گوشیمو سایلنت میکنم دیشب اینکارو نکردم و با صدای زنگ همچنان که بخودم غرولند میکردم اه کیه این وقت صبح زنگ زده پاشدم گوشیو ریجکت کنم ،دیدم عه شماره ی بابامه که داره زنگ میزنه راستش نگران شدم +( آخه کلا بی سابقه بود بابام اونوقت صبح بهم زنگ بزنه چون میدونه من تا ظهر خوابم)+.
خلاصه اینکه جواب دادم و سلام بابا گفتم و اونم پرسید خواب بودی؟ الکی گفتم نه دراز کشیدم .گفت زنگ زدم بهت بگم که واست پول زدم بری یک دست جیگر بخری دیشب به دلم اومد که هوس کردی .....گفتم بابا تو از کجا فهمیدی من جیگر هوس کردم ؟؟ دیشب موقع خواب به مجید گفتم جیگر میخوام ..بابامم گفت خب منم واسه همین واست پول زدم دیگه ...اصلا دهنم بسته شد و از تعجب فقط گفتم دمت گرم بابا خوشحالم کردی البته خوشحالیم بخاطر حس بابام بود نه پول .تاحالا به این سن نمیدونستم و درک نمیکردم دل پدر انقدررر به دل دخترش وصله باورش در این حد واسم سخته بود...خلاصه خیلی شیرین بود امروز این حس...
راستی در جواب دوستایی که ممکنه واسشون سوال بشه چرا بابات پول بزنه و جیگرو خودش نخریده نیاورده واست یا مگه شوهر نداری که بابات بخره ؟؟
جلوتر بگم که بابام با من حدود ۱۴۰۰کیلومتر فاصله داره و دوریم از هم
و اینکه بابا واسه دخترش بخواد کاری کنه نگاه نمیکنه شوهر داره یا نداره ...
خدا همه ی باباهای خوبو نگه داره واسمون ....
امروز بعد زنگ بابام حس خوب داشتم و خواستم تعریف کنم که بمونه واسم به یادگار ...