مادرم باعث بهم خوردن زندگیمون میشه

اخه من هنوز نتونستم ازدواج کنم به خاطر حرف های مزخرفش دامادمون کلا باهامون لج شدع و نمیزاره خواهرم بیاد خونمون هرخواستگاری هم میاد تنها میمونم هیچ کسی هم دورمون نیس خیلی گریه کردم نمیدونم چیکار کنم

ببین اول زندگی خانواده شوهر مرض دارن بیان با فردی ازدواج کنن ک مادرش هی سوتی میده؟ خانواده شوهر هم ذاتا استفاده میکنن فردا پس فردا مراسم باشه من نمیدونم با همچین مادری چطور مراسم بگیرم یا یه مناسبی خانواده شوهر خواستن دعوت کنن نمیخوام با مادرم باشم مادرم عم نباشه تنهایی برم؟ نمیشه ک ادم هرسری بهونه بیاره من نمیخوام بدونن مادرم چه فتنه ای هست 

اگه عمدی نخواد هم از روی احمق بودن یا سادگی یه سری حرف هایی میگه ک باعث میشه زندگی بچش خراب بشع برای مثال خواهرم یع بار اومد خونمون برا درد و دل گف شوهرم به همسایه رو به رویی سمنو برده داده دفعه بعد تو دعوای خانوادگی مادرم به خانواده همسرش و دامادمون گف تو بردی تو دهن زن همسایه سمنو گذاشتی کلا همه چیز رو به سمت و سوی حرف های مثبت ۱۸ میکشونه و ما نمیتونیم گند های اینو جمع کنیم پیش خانواذه شوهر سرافکندع شدیم

میدونی خانواده شوهر ذاتا دنبال سوتی هستن ک روی عروس رو کم کنند من هنوز ازدواج نکردم و نمیدونم چطوری مادرم رو اداره کنم پدر هم بالا سرم نیس تنهام.خانواده شوهر صدا کنن مهمونی نمیخوام مادرم رو ببرم چون باعث دعوا و بی ابرویی و تمسخر میشه تنها برم هم نمیشه هیچ بزرگتری هم ندارم همه رو مادرم از دورمون پرونده هیچ کس نیس خیلی ناراحتم خیلی

همون اول ازدواج دوران نامزدی ک مراسم اینا میشه خانوا ه همسر ذعوت میکنن چیکار کنم؟ چه بهونه ای بیارم نبرمش نمیشه ک هرسری تنها برم خانواذه شوهر استفاده میکنن

برام مهم نیس قصد مادرم ولی من ذاتا اینور بدبختی کشیدم دیک نمیخوام پیش خانواده شوهر هم به خاطر احمق بودن یه نفر سرافکنده بشم دنبال راه چاره هستم