2777
2789
عنوان

این ماه مهمون خیلی زیاد اومد

104 بازدید | 8 پست

من خودم دوست دارم

مامانم خیلی خستس دیگه داره بد رفتاری میکنه

یکی از اقوام در مراحل طلاق

خونشون شهرستان برای کاراش میاد خونه ما

خیلییی من دلم میسوزه ولی مامانم خستس

چجوزب مامانم و اروم کنم اونام گناه دارن

شاید همه کارو انداختین گردن مادرت

خوب بنده خدا خسته میشه

تقسیم کار کنید


من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بگو‌کارای خونه رو خودم انجام میدم تو استراحت کن

برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔

بالاخره اسایش نداره طفلک همش بپز ،بشور وبساب 

میخواد پاش دراز کنه 

اصلا میخواد استراحت کنه 

زشت 

همش باید معذب باشه

من ایشون درک میکنم

نه غذاخوردنت میفهمی نه استراحت

سوییت و هتل هم باید برن 

یکسره اونجا باشن بد

تقسیم کار کردیم

پس دیگه خستگیش دلیلش چیه؟

شاید حوصله مهمون نداره

یا تو خرج و مخارج ب مشکل خورده اذیته

شما یکم بیشتر همراهی کن

یه وقتایی هم با اون مهمونتون برید بیرون،بگردید،هم حال و هواتون عوض شه هم مادرت یکم آرامش داشته باشه

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792