ممن الان من الان ۱۸ سالمه اون موقع که اونا اومدن من تقریباً هیچ غذایی بلد نبودم بپزم صرفاً فقط اتاقمو مرتب میکردم و اینا و مامان منم اتفاقاً کارمنده واسه همین میگم درکتون میکنم چون واسم زندگی کارمندی با اصلاً مهمونی منافات داره مثلاً همین مامان بزرگم یعنی مامان بابام میدونه مامانم نمیرسه خونه رو هندل کنه و اینا دیگه شما خودتون میدونید چه جوریه ولی از قصد جمعه نمیاد مثلاً روزای دیگه میاد که مامانم سر کار داره بعد باورتون میشه عموم یه روز اومده بود همین تو طول هفته بعد رفته بود خودش یه دونه دستمال برداشته بود داشت میز تلویزیونو تمیز میکرد چون خاک گرفته بود وای یعنی میخوام مغزمو بکوبونم تو دیوار