پدر شوهر

داد نمیزنه

ولی منفورترین ادم زندکی منو

پر رو پر توقع هیییچ کاری هم نکرده برامون

کلا بداخلاقه دیگه با همه اینطوریه بی خیال باش و سعی کن باهاش دهن به دهن نشی

خیلی ولی من میگفتم الهی عمر با عزت و زیاد داشته باشه که مادر همسرم سرگرم اون وزندگیش باشه کاری به زندگی من نداشته باشه،که نشد 

الان سر پنج شنبه سرخاک رفتن بین من و همسرم دعوت راه انداخت،خب ماشین ما پراید وانت هست یه نفر جاداره،مادرش گفت بیا دنبالم تا بریم منم گفتم مگه ما جاداریم،همسرمم گفت نمی‌خوام باتو برم میخوام با مادرم برم سرخاک،بعدا هم خانواده ش میگن زن فلانی نمیاد،خلاصه دعوا شد تا الان قهریم

یعنی مادرشوهرم از این به بعد آویزون ما شد برگشت زدیم به ده سال پیش 

خیلی خسته شدم ازشون 

پدر شوهر من کلا آدم آروم ولی جدی و خشکی بود. با نوه ها خیلی خوش برخورد و مهربون ولی با پسرهاش و عروس هاش خیلی خشک و جدی رفتار می کرد. من توی 15 سال، به جز سلام و علیک و خداحافظی، شاید 10 تا جمله باهاش حرف نزدم. ضمناً با اینکه وضع مالیش خیلییی خوب بود، همیشه طلبکار بچه هاش و به ویژه همسر من بود و همهٔ کارهاش را می نداخت گردن ما. 

ازش بدی ندیدم ولی هیچ مهر و محبت و خوبی هم ازش ندیدم. چند سال هم هست که فوت شده. 

وای از این مادر شوهرهایی که بعد از فوت شوهرشون شروع می کنن به ناز و ادا و می خوان که پسرشون رو جایگزین اون کنن. 😡

با شدت کمتر، منم همین حس رو دارم. 

مال منم آروم بود ولی پرتوقع و همیشه طلبکار از شوهرم، در حالی که خودش هیچ کاری برامون نکرد. 

کرده دیگه،با بقیه ی پسراش دعوا کرده زنگ زده گفته خط گوشی شوهرمو بیارین می‌خوام حقوق به نام بزنم بیاین لباساش ببرید سر کار بپوشید بعداز یک هفته،اونام رفتن دعوا کردن باهاش

حالا شوهر منوکرده جایگزین تو خونه م اختلاف راه انداخته

انگار نه انگار شوهرش مرده اصلا عین خیالش نیس

خونه ساختیم واسش ماشین دادیم تازه سه سال بود از دستش راحت شده بودم برگشت زدیم دوباره 

خدا لعنتش کنه

عزیزم کاملاً درک می کنم که چی می گی، چون ما هم البته نه با این شدت ولی تقریباً شرایطمون شبیه شما بود. 

خدا را شکر یک سالی هست که به خاطر مشغلهٔ شوهرم یه کم بهتر شده. 

امیدوارم که برای شما هم اوضاع درست بشه 🌹

مرسی از انرژی خوبت عزیزم

آخه من میگم کسی که تو زایمانم خون راه انداخت،سقط کردم شیرخواره داشتم نیومد پیشم سالهاست خونه م نمیاد بهم محل نمیده،فحاشی می‌کنه

بازم همسرم انقد ازش طرفداری می‌کنه 

واقعا این ضربه هایی که بهم زده آسیب هایی که زده بدجور منو زمین زده،واسه آرامشم چیکار کنم چطور رفتار کنم 

تا میام رابطه م با همسرم ترمیم یه موضوع جدید

مشکل از منه که حساس شدم یانه

ببین من همسرم قبلاً شغلش جوری بود که وقت آزادش خیلی زیاد بود و بنابراین خانواده اش همش آویزونِ ما بودن. یک سالی هست که همسرم توی شغل جدید هست و سرش شلوغه، بنابراین دیگه تایم آزاد نداره و خیلی کم میره خونهٔ مادرش و درنتیجه دیگه دست از سرِ ما برداشتن. 

من شرایط شما رو نمی دونم، ولی تنها چیزی که می تونه اوضاع رو درست کنه، اینه که یه تحول اتفاق بیافته و شوهرت به این درک برسه که خودتون اولویت هستید نه دیگران. 

تا اون موقع چاره ای نيست عزیزم صبوری کن تا تنش و اعصاب خوردی درست نشه. 

ضمنأ برای اینکه خودت تا حدودی آروم بشی به اِزای هر بار که همسرت به اونا خدمت می کنه، تو هم براش یه کاری جور کن، مثلا شما رو ببره خرید، برید رستوران، خونهٔ فامیل و... اینجوری کمتر حرص می خوری. 

ممنونم عزیزم دقیقا کار همسرمن هم دسته خودشه ووقتش رومیتونه تنظیم کنه