امروز حدوداي ساعت ٣ اومد توي اتاق خواب دور گوشيش منو بچه ها هم بعد ربع ساعت رفتيم سراغش
تا رفتيم توي اتاق گفت چرا اومدين برين بيرون
ياهم باشين ولي حرف نزنين
منم با بچه ها اومدم توي هال
خيلي دلخور شدم ازش
بعدم چن كلمه اي حرف زدم
ديگه نتونستم حرف بزنم بغض داشت خفه ام ميكرد
جوابشو ندادم
رفتم ظرف بشورم اومدگفت چته؟
گفتم سر اون حرفت كه گفتي برين بيرون ناراحتم
اينقد داد و هوار كرد همه چي رو لگد زد
بعد هم درو بهم كوبوند و رفت بيرون
نزديك غروب اومد نيم ساعتي نشست با بچه ها هم دعواشون شد باز رفت
يعني گله من بيخود بوده؟
نبايد ناراحت ميشدم
مگه زن بجز محبت و توجه چي ميخواد