تورو قراااااان راهنماییم کنید
بابام معتاد بود اجازه نمیداد درس بخونیم کتک مون میزد متادون مصرف میکرد قاضی تو سه ماه رای طلاق داد حتی حضانت کامل مارو داد به مامانمون بابام هیچ مهریه به مامانم نداد چون هیچ پولی نداشت وقتی ما سه تا اومدیم پیش مامانمون هیچی نداشتیم فقط لباس آوردیم همین
بعد ش بابام رفت در خونه خالم داییم تهدید مرگ کرد که زن باید برگرده من سرم به طلاق نمیشه بعدش هنوز یکسال هست داره کل مدارس میگرده دنبال ما کد ملی داداشم ابجیم زد و ببینه کجاییم مامانم از ترس خواهر برادرم ثبت نام نکرده تو مدرسه
دیروز یک آقای زنگ زد مامانم فامیل مون گفت شوهرت تو دارم ها خوابیده مامانم قسم داد گفت بزار صدا بچه هاشو بفهمه مامانم گفت نمیزارم باید زجرش بدم باید اینقدر گریه کنه تا کور بشه
منم رفتم بیرون قایمکی زنگ زدم بابام
بعدش گفت من میدونم مقصر بودم ولی باید برگردین گفتم نمیشه
بهم گفت کی خونه براتون خرید کی قالی بهتون داد
عکس داداشم فرستادم براش گفت از بس خورده خوابیده چاق شده عکس خونه مون هم براش فرستادم گفت عالیه پس بگو چرا مادرت نزدیک من نمیشه ((( چون خونه قبلی مون خیلی بد بود )))
بعدش گفت من باید بدونم این زن کجا زندگی میکنه میکشمش گفتم تو باز حرف خودت زدی ...
دیدیم یهو مامانم گفت میخام خط تو بسوزونم یک خط جدید برات بگیرم چون عموت شمارت داره یهو یاد مامانم افتاد
انگار به مامانم وحی رسید
منم به بابام گفتم میخواد خط بسوزونم دیگه اونم.
بنظرتون یعنی خدا خاست من با بابام اینشکلی حرف نزنم؟؟؟؟؟؟ بهم بگید چیکار کنم؟؟؟؟؟ بهم بگید کجا اشتباه کردم؟؟؟؟؟
اینم بگم بابام جنون داره اینقدر توهم میزنه