از جنگیدن برا شوهرم خستم. امروز پاشدم رفتم که برگردم درست کنم همه چیو. رفتم خونه مادرش.چند روزه جداییم
ولی اون تهدیدم کرد اگه اشتباهی بکنم دوباره ، دست روم بلند میکنه .بعدشم همه حرفش اینه که دوسم نداره دیگه نمیخاد زندگی کنه باهام .مدام تحقیرم میکنه بخاطر گذشتم
سرخورده و داغونم