شاید برنیاد
شاید بیاد
تا وقتی تلاش نکنم که نمیفهمم ؟
میدونید، وطن برای من مقدسه، به نظرم ارزشش رو داره که تمام عمرم رو صرف تلاش برای یه ذره آباد کردنش بکنم. شده در حد جا به جا کردن یه آجر کوچیک.
باور دارم دلیلی داره که من اینجا به دنیا اومدم
میتونستم متولد لسانجلس باشم ولی نشدم. خدا تصمیم گرفت من بیام اینجا. انکار که من رو مسئول آبادسازی اینجا کرده. احساس شخصی منه، که یه جور فرستاده خدا تو این شهرم. مگه نه اینکه تمام آدم ها خلیفه الله و جانشین خدا روی زمین هستن؟ من جانشین خدا تو شهرمم. محل خدمت من اینجاست. منطقه هدف من اینجاست. سخته؟ آره. ولی حتما خدا یه چیزی در توانایی من دیده که من رو فرستاده اینجا
از احساسات درونیم گفتم
ببخشید سرتون رو درد آوردم
وفاداری به حسه
اجباری نیست :)