خب احتمال داره بی منظور،همینجوری بگه رفتم خونتون دوست خانمت هم بود
احتمالش هست
من که نخواستم رفت و آمد کنم،خودش زنگ زد مامانم،مامانمم گفت بیا اونم پا شد اومد
نمیتونستم ک بیرونش کنم
ب مامانم هم نمیتونستم بگم مامان قضیه چیز دیگه ایه ن اونی که تو فکرمیکنی
بگو مامانم که خبر نداشته علت قطع ارتباطمو برای اینکه منو خوشحال کنه به دوستم زنگ زده گفته فلانی الان نیاز داره تو کنارش باشی و بهش یه سر بزن دوستمم بخاطر اینکه روی مادرمو زمین نندازه قبول کرده بعدم اگه من قبول نمیکردم مامانم شک میکرد که حتما علت قطع ارتباط چیز دیگه ایه
وقتی نوشتم قضیه مال خیلی وقت پیشه وگذشته،یعنی کاری به اون قضیه نداشته باشید ،و به اون قضیه گیری ندید
خودم میدونم چی گذشته تو زندگیم و اصلا به این راحتی هم نبود،در ازاش همچیمو ازم گرفت،کارمو ،دوستامو آزادیمو
درحالی که خودش هزارن اشتباه داشته تو زندگی ،و من هزار بار بخشیدم و فرصت دادم بدون اینکه چیزی ازش بخام
درسته منم نمیگم تقصیر دوستمه اشتباه خودم بوده،ولی خب شوهرم اینجوری خاست
نه اصلا من همش میشینم گریه میکنم شوهرم میگه قیدشونو بزن اونا اصلا براشون مهم نیست تو باشی یانه
شوهر دوستم خیلی بهم نخ داد منم میترسیدم به شوهرم بگم یه روز شوهر دوستم اومد در خونه همون موقع شوهرمم رسید فهمید زنگ زد دوستم من به شوهرم نشون دادم که هرچقدر زنگ زده بلاک بوده بخاطر این اومده دم خونه اما اون کثافت به دوستم گفته . فلانی یعنی من گفته اگه با من دوست نشی میدم خفتت کنن دوستمم زنگ زد مادرم که دخترت زندگیمو خراب کرده دنبال شوهرم بوده مادرم هیچکدوم از حرفهای منو باور نمیکرد میگفت چون تو لباس کوتاه میپوشی مو رنگ میکنی مژه میزاری پس اینکاره ایی قیدمو زدن 😞😞ولی شوهرم فهمید که من مقصر نبودم منو بخشید و یه تنه جلو خانوادم وایساد
عزیزم ما همه که قرار نیست منظور دقیق نوشته هاتو متوجه شن،وقتی درموردش نوشتی این حس رو داد که یعنی نظر بدیم در موردش و خب اینجام تبادل نظره هر کسی یجور برداشتی داره،از یه جهتم شما همسرتم اگه هر کار کرده بخشیدی و چیزی در ازاش نخواستی این خواسته خودت بوده ودلیل نمیشه توام خطا کنی و موری نداشته باشه! به هر حال بنظرم زندگیت مهمتر از هر دوست و رفیقیه،جوابشو نده درو روش باز نکن کلا ارتباطتو قطع کن،چیزی نمیشه شوهرت مهمتره که این چالشام برات درست نشه
