یک پدر عوضی بود دو تا پسر داشت یه خانمی اومدت بود ساختمون اینا مرده میخواست با زنه رابطه برقرار کنه از قضا پسرش هم عاشق دختره میشه دختره هم عاشق پسره البته دختره خرده شیشه داره مرده رو با پا پس میزنه با دست پیش میکشه چون مرده پولدار بود بهش پول میداد خلاصه با زنه قرار میذاره که ببرتش ولی زنه میگه من عاشق پسرتم باهات نمیام مرده هم میگه من تو روض میخوام چه با زندت چه با جنازت زنه رو میبره بهش تجاوز میکنه و میکشه برمیکرده خونه پسراش بو میبرن در خونه میبندن نمیذارن بره بیرون مرده هم الکلی و معتاد بود خلاصه با پسراش درگیر میشن هم دیگر را میکشن تمام