بنظرتون شوهرم بیشعوره یا من روانی شدم

امروز نشسته بودیم بعد خمیازه کشیدن گفتم چقدر خابم میاد برگشت گفت خوابت میاد؟! ساعت دوازده پاشدی! گفتم خستم دیشب بچه صد بار پاشد گف پاشد من بلندش کردم بردمش دورش زدم تا خابید! گفتم خب منم هستم شبا بیداره روزا هم باید واسه بزرگه پاشم میخاد بره مدرسه دیشب خواهرم اومد دیدنم گف چقدر صورتت خسته است برگشت گفت آره خستس خیلی! ( تیکه انداخت)بعد من بهم برخورد ناراحت شدم اونم محل نداد پاشد رفت حموم برگشت پیشم من داشتم اشک می ریختم ( نمیدونم چرا سر هرچیزی خیلی بهم میریزم) دید گریه می‌کنم گف این چشه! چته پاشو ببینم منو برد تو اتاق گف شوخی بود بخدا و ازین چرت و پرتا منم گفتم زحمتامو نادیده میگیری کارامو بی ارزش می‌کنی بعد میگی شوخی بود؟! اونم گفت آره بخدا شوخی بود ولی شوخی کی..ری بود ببخشید وازین حرفا من قبول دارم خسته ای اگر نمی‌دونستم خسته ای بچه هارو نمی‌کردم بیرون دور بزنم تا بخابی و..گفتم چرا اولش که ناراحت شدم محل ندادی گف خب  نمیشه یه شوخی باهات کرد زود قهر می‌کنی من توقع دارم عین من قهر نکنی!!! یعنی چی میشه توضیح بدین تا الان هنگم آنقدر گریه کردم و بحث  کردم باهاش سرم داره میترکه