منو دختررررم زیادی با هم راحتیم تا جایی ک خیلی از
حرفاش و رازهاش رو میاد به من میگه
و همیشه حتی برای خرید هر چیزیم باشه نظرم رو میپرسه
و بدون مشورتم کاری انجام نمیده
البته گهگاهی هم شده با هم کنتاک داشته باشیم
و شایدم لج کنه ولی چند وقته خیلی حس نزدیکی بهم
میکنه و خداروشکر بزنم به تخته رابطمون با صمیت
و بدون کنش داره جلوتر میره
حالا اصل مطلب اینه ک قرار گذاشتیم هر شب یه کتاب
با هم بخونیم اولیش رو از کتاب مورد علاقم شروع
کردیم از دیشب هی بهم میگه مامان تو باید بری
گوینده بشی خیلی به صدات میاد ارامش بهم میده
از صب دائم میاد میگه مامان نمیشه تا شب صبر
نکنیم و از همین حالا شروع کنی خوندن را🥰
خوشحالمممم ک تونستم جای بعضی از رفیقاشو
رو براش پر کنم تا جایی ک خودش بیشتر دلش
میخاد وقتش رو با من پر کنه