بچه ها خواهر شوهر و خانواده شوهرم داره چهار سال میشه مثل اینکه تو اضافی هستی و غریبه با من رفتار میکنن شوهرم هیچ وقت پشتم نبوده تازه سر اونا با من جنگیده همیشه وسیله شکسته بیرونم کرده و من رفتم قهر باز برگشتم بخاطر شرایطم بعد من اینجا غریبم پدر و مادرم که ندارم و فوت شدن بجای رفتار خوب همیشه رفتار بد دیدم مثلا زنگ میزنن دعوت میکنن شب شام بیاین اینجا میریم خونشون تو این چهار سال همش در حالت قیافه گرفتن و دماغشونو انداختن بالا بودن و مقصر هم نمیدونم خودشونو پرو پرو به شوهرم میگن زنت نمیجوشه و نمیگن ما یه قدم برداریم تا اونم برداره بشقاب میوه برای شوهرم میارن برای من اصلا شوهر خواهر شوهرم باید بگه که بشقاب بیار و یه رفتارهایی میکنن مثلا یادمون رفت تو اینجایی و میدونم از عمد هست منم تصمیم گرفتم با هر کی مثل خودش من همیشه لبخند رو لبمه و پیش خودم میگم نگن همه چه آدم عنقی هست و حتی چیز خنده داری هم نیست باز لبخند رو لبمه و نگاه میکنم به اینا با این اخلاقشون باز لبخند میزنم و اونا اصلا مهم نیست براشون یاد گرفتم با هر کی مثل خودش و رفتم جایی زود نرم داخل به همه سلام بدم خیلی کند و آروم برم داخل نگاه کنم تو صورتشون مکث کنم تند تند سلام ندم ببینم چه واکنشی دارن وقتی منو میبینن لبخند زدن بزنم قیافه گرفتن بگیرم بی محلی کردن بکنم و خشک و سرد بودن باشم و گرم و صمیمی بودن منم اینجوری بشم و یه جاری دارم خیلی به اینا رو داده در هر شرایطی دنبال اینه تاییدش کنن و همیشه میگه میخنده حتی وقتی تیکه و کنایه میزنن و آنقدر بهش بها نمیدن ولی براش مهم نیست و همیشه اونو میکوبن تو صورت من خنده رو هست و نیش و کنایه و میخوام برام مهم نباشه و بگن بنظرتون اینجوری خوب نیست؟