خواهشا قبل ازدواج به روش سنتی…

😂😂😂😂😂حالا چرارنگت زردشد

قشنگه کهه چشم دورنگگ

آخه معرفی هم داریم تا معرفی ، مثلا تو بگی از وضعیت فلانی خبر ندارم یه چیزی ولی دروغ و شر و ور تحویل طرف بدی و الکی تعریف و تبلیف کنی بعد بره ببینه اصلا اون چیزی نیست که گفتن خیلی بده

اکثر مردا دیگه ۱۷۲ یا ۱۷۳ به بالا هستن 

ربطی به کجا هستم نداره مگه دست منه هرچی کیس کوتاهه میاد سمتم😒 زن ۱۷۰ قدش خیلی بلند نشون میده ولی مرد ۱۷۰ انگار کوتاهه کنارش پاشنه بلندم نمیتونی بپوشی

شاید فکر کرده بری ببینیش ممکنه خوشت بیاد

نه گلم،صحبتت رو تایید کردم درواقع♥️

عزیزم دورت بگردم میشه تاپیک، (میخوام بلاگر شم) رو از کاربریم گزارش بزنی 😞💔 توسط خانواده همسرم دارم شناسایی میشم، برات آیت الکرسی و حمد میخونم به نیت حاجت رواییت، تورو خدا زدی لایک کن بخونم برات 😞😭

@kamranheydari‍ 

درخواست دوستی نده میمون علاف

و قد و وزن طرف اگه براتون مهمه و خیلی نکات دیگه رو پرسو جو کنید حالا یا از معرف یا خانواده طرف

دقیقا به همین دلایل سالهاست که خواستگار سنتی راه نمیدم خونه 

چون چیزی که دیگران برای ما در نظر میگیرن اونی نیست که ما میخواییم و بعضا بقول شما ، تازه ما رو هم مسخره میکنن که مگه خودت کی ای خونت کجاست مامان بابات کی ان و ...

منی که توسط معرف آشنا شدم مادرشوهرم همسایه دختر خالم بود( آرایشگاه داره)بهش میگه یه دختر خوشگل مث خودت بهم معرفی کن اونم منو معرفی میکنه...در نگاه اول اصلا منو پسند نمیکنه اما شوهرم یک دل نه صد دل عاشقم میشه...با اصرار شوهرم میاد خاستگاری و هنوزم میگه خودم کردم که لعنت بر خودم باد  🤣...البته ظاهر براش مهم بود ولی شوهرم منو پسند کرده بود الان بعد ۱۳سال هنوزم همدیگرو دوست داریم ولی مادرش نه...خداروشکر راضیم مرد زحمت کش و چشم پاکی

ای وای موافقم،دختره خاله من طلاق گرفته خب؟بعد منومامانم تواتوبوس بودیم خانوم‌کناریمون ی خانم خوب و جوون و مهربون بود باهم هم صبحت شدیم یکم بعد گفت دختری شبیه خودت رو داری معرفی‌کنی؟گفتم واس چی؟گف یکی هس زنش ازش طلاق گرفته گفته بچه دارنمیشی ،پسره اونقد خوبه بزن ازسرش نونشو بگیر،خونه داره ماشین داره مغازه داره ...اقا اینقددد تعریففف کرد،گفتم اره یکی هس طلاق گرفته شرایطشون بهم میخوره گف اره اره شماره رو بده سریع شماره رو دادم و تمام..بعد ب دخترخالم‌جریانو گفتیم،طبق تعریف های اون خانم،منم ب دخترخالم تعریف کردم چنان با اب و تاب گفتم ک دخترخالمم خوشحال شد گف کاش زودزنگ بزنن و منتظرموندن..خلاصه خلاصه اینا قرار اشنایی گذاشتن،مادره پسره خیلیی خوشگل ،خانم و مهربون بود،باشخصیییت و بسیاررر پولدار بودن خانواده پسره،اما تا عکس پسرو خایتن،وای خدایا توبه منو ببخش......ی چشمش ب اونور نگا میکرد،ی چشمش اینور،اصلا وقتی مستقیم نگات میکرد،چشماش هرکدوم‌ی وری بود،خودشم‌دورنگ بود یکی طوسی یکی مشکی.وای پیشونیش انگار باد کرده بود،خدایا ببخشا ولی بیش ازحد زشت بود خیلیییی،هیچکی نمیتونسن قبولش کنه ب عنوان شوهر،ببین تموم‌امتیازهارو داشتا،امااا قیافه بد...هیچی دیگ‌دخترخاله ردش کرد گف این چیه اخه