28 سالمه اون 34 سالشه مجرد و بیکاره..حسرت یه بار برداشتن گوشیو دارم بدون اینکه پشت در اتاق بایسته. روانیه خستم کرده. حتی از نگاهاش متنفرم. من قبلا باهمکارم آشنا شدم چت و تماس داشتیم ولی باش بیرون نرفتم داداشم منو زد گوشیمو هک کرد حتی موقع چت هم پشت سرم می ایستاد بش میگفتم بابا دوستامن میگه دروغ نگو تو اصلا دوسته دختر نداری .به بابام گفت. گفت به بابا میگم سرتو میبرن. یعنی یه مدت استرس خالص کشیدم. حالا درسته من بعدا فهمیدم پسره مناسب من نبود ولی کاش خودم میفهمیدم نه که داداشم آبرو شرفمو ببره و موهامو بکشه. پدرم ولمون کرده و حرفم بخوام بزنم باورم نداره.علاوه براینا داداشم میگفت تو خیلی زشتی و هیچکس حتی خواستگاریتم نمیاد.الان تازه از پست بم زنگ زدن پشت در اتاق وایساده بود.
مامانمم طرف داداشمه همش میخواست تو یه اتاق بخوابیم مبادا من شب با گوشیم چت کنم.
الانم باز همکارای آقا پیام میدن جواب میدم خو مگه حبس ابدم که هیچی دست من نباشه😔😔الان منو تو اورژانس گذاشتن مامانم میگه برا چی شیفت شب بت میدن
