بچه ها من چهار ساله که ازدواج کردم و وصلت با خانواده شوهرم اصلا آدم های نرمالی نیستن بخدا محبتیو عشقی که از حیوان دیدم از اینا ندیدم خیلی اذیت میشم با رفتارشون مثلا با شوهرم میریم خونه خواهرش نشستم من کنار شوهرم و برای شوهرم همش چیز میز میارن و پذیرایی میکنن و داداشی بردار بعد یه بشقاب و چاقو جلو من نمیزارن نمیگن میوه بردار همین جور ظرف میوه رو میزارن جلو من ولی جلو شوهرم ظرف میوه رو میگیرن که برداره یا مثلا مرداشون از زناشون نفهم تر و بی شخصیت تر همش منتظر احترام هستن ولی خودشون احترام نمیزارن وارد خونه خواهرشوهرم میشیم با شوهرش و بچه هاش جلو در هستن دختر خواهر شوهرم ۱۷ سالشه و میگه سلام زن دایی و منم با لبخند میگم سلام عزیزم چطوری خوبی یسنا جان یهو دیگه جواب نمیده و سرد میگه خوبم مرسی و اصلا لبخند و محبت بهشون نیومده شوهر خواهر شوهرم که هیچی صد بار باید بگم سلام آقا رضا همیشه با لبخند هستم و اصلا منو نمی‌بینن یکی میگفت میری خونشون وایسا محکم زل بزن تو صورتشون تا نگاهش بیوفته بعد سفت و محکم بدون لبخند سلام بده و مثلا حرف دختر مردم رو میزنه خواهر شوهرم که عاشق شوهرم بوده گفته داشت نیومد منو بگیره گفتیم ازدواج کرده بابا جلو من. یا عروسی من تو فیلممون هست اول تا آخر مراسم خواهر شوهرت و فامیلای شوهرم غمبرک بستن یه تاج زدن سرشون وایستادن یه گوشه نمیان با عروس و داماد برقصن و من اومدم تو تالار خشکشون زد و جوری که فیلمبردار گفت چرا اینجورین مشکل دیگه اینکه میرم خونه مادرشوهر و تو یه حیاطیم از برخورد زناشون اصلا راضی نیستم من کسی میاد داخل جلوی پاش بلند میشم مخصوصا سنش از من بیشتر باشه من میام داخل همه پشتون به در هست انگار نه انگار یه آدم داره میاد داخل سلام به زور میدن و یکی تو آشپزخونه یکی مشغول فلان کار درستش اینه بیان جلو در همه سلام بدن و احترام بزارن به طرف مثل من که کسی میاد میام جلو در سلام میدم واقعا چهار سال داره میشه اصلا دلم نمی‌خواد برم و مجبورم الان فردا شب خواهرش دعوت کرده مجبورم برم چون شوهرم جنگ میکنه چجوری برخورد و رفتار کنم از در رفتم داخل بنظرتون؟
شوهرت نمیگه برای خانمم بشقاب و چاقو بیار
عزیزم حتما ازشون بالاتری و حسادت وجودشون و گرفته
بنظرم سعی کن به این چدیرش برسی ک این ها درک و شعورشان اتقدره.کم کم با زبون نرم و عیرمستقیم و مداوم رو افکار همسرت کار کن و کمترین رفت و آمد مگر موارد صبوری و اینچنینی داشته باش
شوهرت ادم عاقلیه؟ همینایی که اینجا تایپ کردی محترمانه به شوهرت بگو
در آخرم رابطتو تا میتونی باهاشون کم کن و مثل خودشون رفتار کن
به درک که احترام نمیذارن توام نذار دیگه خشکو سرد باش مثل خودشون
اونی که قبلا برا شوهرت در نظر داشتن فامیل بود ؟
دقیقا عزیزم من تهران بزرگ شدم ظاهر چهره دستپخت همه چیم ازشون بالاتره بخاطر همین دق دارن میکنن و فکر کن من چه خریتی کردم اومدم یه شهر دیگه تو روستا تو یه حیاط با مادرشوهر و و زره ای قدردان نیستن و همیشه لج هستن یکی میگفت اینا اینجوری میکنن صبرت لبریز بشه طلاقتو بگیری از شوهرت
بببین عزیزم اگه همسرت در گل آدم خوبی هست بدی خانوادش رو به خوبی خودش ببخش.
تک نمیتونی اونها رو تغییر بدی چون فقط خودت اذیت میشی
رو همسرت کار کن براش متن سازی کن بالاخره روش تاثیر میزاره
تاپیک های بانوارتمیس رو حتما بخون همشون رو
ااز الان همین الان از خانوادش گله نکن لام تا کام حرف نزن
رو خودت و پیشرفتت و رشد شخصیت کار کن و تا جاییکه میتونی باهاشون رو در رو نشو
و اینکه توانمندی هاتو نشونون نده ک آتش حسادتتشون بیتر نشه
مثلا من خودم آشپزی و دیزاینم خیلی خوبه
جاریم واقعا حالش بد میشد میومد خونمون غذا نمی‌خورد قطع رابطه کرد همه اینا بدون دره ای حرف بود من از رفتارا متوجه شدم الان فقط یک برنج درست میکنم همسرم هم کباب
هم زحمتم کمتر شده هم بیشتر ازم تشکر میشه
میخام بگم گاهی دل بقیه رو هم هم در نظر بگیریم.
