میخوام بهم بگید چی کار کم بهم بگید حق با کیه.
مختصر توضیح میدم شاید کسی تونست بهم تو این شرایط وحشتناک روحی کمک کنه.
از گفتن بعضی مسائل خودداری میکنم چون ممکنه باعث شناسایی بشه. پس عذرخواهی میکنم.
کاش هیچ وقت ازدواج نکرده بودم🥺
با اینکه ۲۱ سالم بود و دانشگاه رفته بودم و یه شغل خیلی خوب داشتم. اما هیییییچی از ازدواج و زندگی مشترک نمیدونستم با اینکه خیلی موجه و عاقل توی زمینه های دیگه بودم امااا ازدواج نه.
نمیخوام خودستایی کنم اما از بین همکارام مدام پیشنهاد ازدواج داشتم . اما خوب من نمیپسندیدم بدون مطرح کردم با خانواده ردشون میکردم .
تا اینکه همسرم با واسطه اومد جلو اولش دو دل بودم ولی از رفتار ظاهریش بدم نمیومد.
اینا رو میگم که کلیت موضوع دستتون بیاد . ایشون از شهر دیگه ای بودن و من نمیدونم چرا اصلللا به اختلاف فرهنگی فکر نکرده بودم.
و ۱۵ ساله که دارم بابت همین موضوع عذاب میکشم.
مدت دو ماهه که کلا دیگه به من بی توجه شده بود و من خودمو با بچه هام و کاراشون مشغول کردم. بعد جالبه اون معترض شد که چرا به من محل نمیدی!!
خلاصه کش مکش هایی تو این مدت داشتیم که از وجود من هیچی نمونده..
تا امروز که قراره مادر و برادر و خواهرم بعد از ۱ سال از شهرستان بیان منزل ما. ایشون ساعت ۶ صب زد بیرون و گفت من دارم میرم جایی و شب برمیگردم😢
با این کارش عملا میخواد آبروم رو جلوی خانوادم ببره.
خدایا به کی پناه ببرم.
زندگی تباه شدم که به درک آبرویی گه چند سال با حفظ ظاهر ساختمش و داره خراب میکنه