من از بچگی بزرگ شدم یعنی 4.5 سال بیشتر نداشتم اما همه چیز رو میفهمیدم کلاس 2.3بودم که خواهر بابام فوت میکنه و عمه ای دیگه ام نمیدونم چرا چی میشه اما عشق نوجوانی بابامو توی همین حین باز برای بابام جور میکنه و به اون زن میگه پیام بده به بابام با اینکه هم اون زن شوهر و بچه داشت هم بابای من اما بهش پیام میده و رابطه شون شروع میشه بابام با ما خیلی بد رفتاری میکرد مامانمو بی دلیل کتک میزد همیشه از همه چیز ایراد میگرفت من سعی میکردم شبا زود بخوابم و بابامو نبینم که از سرکار میاد چون ازش میترسیدم خیلی بد رفتار میکرد خیلی اذیتمون میکرد مامانم ی که مهمونی بودیم خونه فامیلای پدرم پیامارو تو گوشی بابام میبینه همونجا دعوا درست میکنه و بابام منو مامانم و داداشمو کتک میزنه میندازه تو ماشین و جلو همه میگه میخوام خودمو اینارو بکشم بیاید بقیه شو بگم