یه بارم موقع که تازه زایمان کرده بودم روز سوم زاجیم بود یکی رو دیدم خیلی قد بلندو هیکل، حالت رکوع وایستاده بود دخترمو نگاه میکرد از ترس زبونم بند اومده بود مغزم کار نمیکرد تنها کاری که کردم چشامو چن لحظه بستم دعا میکردم وقتی باز میکنم اون موجود نباشه بسم الله هم به فمرم نرسید بگم وقتی چشمو باز کردم رفته بود