بچهها عروسمون خیلی بی ملاحظه و پروعه توروخدا بگید چیکار کنم از وقتی اومده آرامش نذاشته برامون از وقتی که بچه دار شد پدرمونو در اورد کلا بچرو مامانم نگه میداشت خودش یا میخوابید یا با تلفن حرف می زد اینا به کنار مثلا یازده شب میاد بچرو میذاره تا دوازده نمیاد دنبالش نمیگه ما میخوایم بخوابیم خسته ایم یا خیلی وقتا داداشم میاره بالا میشونه که یه وقت ما بچشو نبریم بدیم بهشون مجبور شیم نگهش داریم یه مدت که کلا هشت صبح ده صبح هی می یومد میرفت نمیذاشت بخوابیم اصلا براش مهم نیست ما خوابیم یا بیدار اینقدر عصبی شدم از دستش چندبارم با زبون بی زبونی گفتیم یازده میخوابیم انگار نه انگار حتی یه سری من اعصابم خورد بود مامانم فشارش بالا بود حالش بد بود بلند گفتم اینام نمیفهمن حالت بده بچرو دادن نگه داری ساعت یازده شب وقته خوابه داداشم همون موقع تو خونه بوده شنیده یه مدت دیگه یازده میبرد دوباره باز شروع کرده میاره میذاره اینجا داداشم زور میکنه بشینه خونمون که یه وقت ما بچشو نبریم خودش مثلا کار داره میره خونشون تا هر موقع عشقش بکشه بیلد دنبال بچش ،این یه نمونه از کاراشه یعنی یه کارایی میکنه اصلا بگم روح و روان نمیمونه سه تا داداش دارم اون عروسا یکی از يکی گل تر این فقط اینجوری شده یعنی اینقدر عصبی شدم از دست کاراش و پرو بازی هاش بعضی وقتا خودمو میزنم گریه می کنم مامان بابامم کلاااا زبون ندارننن نمیذارن هم من چیزی بگم بهشون بابا یازده وقته خوابه یا خیلی وقتا یازده شب میاد شب نشینی با اینکه خونش طبقه بالامونه و هی خونمونه واقعا عاصی شدیم از دستش همش به مامانم میگم کی پامیشن میرن از اینجا ما یه ذره آرامش بگیریم فقط دلم میخواد برن جای دور
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اره میدونم اینقدر بهش بها دادن اینقدر بها دادن مامان بابام دیگه دم درآورده بعد میگن خواهرشوهرا بدن خداشاهده یه کلمه تو زندگیشون دخالت نکردیم یک بار سرزده خونشون تا دعوت کنن نرفتیم ولی دریغ از یه ذره شعور فقط میخواد بگه حرف حرفه منه من گفتم بچمو نگه دارید باید نگه دارید حتی تا دیر وقت اصلا هم به یه ورشه ما خوابیم یا نه
قشنگ درکت میکنم چی میگی. کاملا حق با شماست. ولی سعی کنید مثل خودش بی تعارف رفتار کنین و قدرت نه گفتن ...
خب ببین نمیگه بچمو نگه دار مثلا باهم میان بالا ساعت یازده شب دو دقیقه میشینه خودش به بهونه اینکه خونش ریخت و پاشه میره خونشو جمع و جور کنه نمیذاره داداشمم بره خونش بعد داداشمم و بچش تا دیر وقت می مونن تا هروقت خانم دستور بده یا حتی داداشمم نیاد خونمون خودش میاد بچشو میذاره میگه پنج دقیقه نگه دارید من لباس پهن کنم میام پنج دقیقه اشون میشه تا دوازده مامان بابای منم زبون ندارن عمرا نمیرن بگن میخوایم بخوابیم بچتو بگیر
قشنگ درکت میکنم چی میگی. کاملا حق با شماست. ولی سعی کنید مثل خودش بی تعارف رفتار کنین و قدرت نه گفتن ...
اخه ببین انگار اصلا نمیخواد بفهمه، یه مدت می یومد تا دیر وقت میشست با مامانم پای تلویزیون با بچش اونم گریه میکرد،خودشم بلند بلند حرف میزد میخندید تا دوازده دوازده و نیم ،چندبارم قشنگ رک و با عصبانیت رفتم گفتم آروم تر حرف بزنید ،صدای تلویزیون و کم کنید میخوام بخوابم ،درم بستم رفتم، بعد جالبه من و بابام خواب بودیم، مامانم فقط بیدار بود، بعد بازم دوباره فرداش می یومد تا دیروقت میشست از رو نمیرفت، فکر کن دیگه به آدم چجوری بگن آخه یه بار دوبار سه بار ده بار مستقیم و غیر مستقیم گفتم، یازده میخوابم در مقابل نفهمیدن مقاومت میکنه بدجور