خوب اونم کار بلد بود😂 مثلا میدونست از لمس و اینا( با یه فرد غریبه) بدم میاد خیلی جنتلمنانه رفتار میکرد، تو اون دو ماه اول بیشار قرار هامون تو کافه بود
رفتارایی که ازش میدیدم باعث شده بود ازش خوشم بیاد
شایدم از همون موقع عاشقش شده بودم..
میدونی حس و حال عاشقی کم کم شکل میگیره اول ریشه نازکی داره با هر بادی ممکنه از جا کنده بشه ولی وقتی خوب آبیاری بشه، طوفان هم نمیتونه نابودش کنه
۲۹ اسفند عقد کردیم
۲۹فروردین برای اولین بار حس عشق و دلتنگی و گریه کردن برای معشوق برام اتفاق افتاد
اول ک همش خجالت میکشیدم. بعد عادت کردم همیشه باشه. بیاد خونمون و ببینمش. یا همش پیام بده زنگ بزنه همش بهونه میگرفتم تا پیام نمیداد گریم می‌گرفت. سنمم کم بود ۱۶ سالم بود🙃 تقریبا ی ماه بعد عقدمون برای ی مشکلی پدرم رفت زندان و وابستگیم بهش زیاد شد. اصن نفهمیدم کی بهش علاقمند شدم
چه کیوت بووودی
حالا ببین من اصلا خجالت نمیکشم حتی ۱ درصد اولین بار که بهم گفت دوستم داره خیلی بهم برخورد ولی بعدش یاد حرفش افتادم خوشم اومد
یه روز خیلی زیاد پشیمونم مثلا امروز یه جوری گریه میکردم حالم بد بود که قابل توصیف نیست
ولی از عصر به بعد حالم خوب بود نرمال بود خوشم اومد ازش
نمیدونم چم شدههه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
