چون آدم ترسویی هستم وگرنه آدمی ک هیچ دلیلی برای زندگی نداره چرا باید زنده بمونه؟؟
دلم میخواد بمیرم بعد برم تو یه زندگی یا دنیای دیگ بیدار شم
اصلا یادم نیاد این زندگی گوه رو
صبح تا شب غم و غصه اصلا امید به زندگی ۱ درصد
همش به دنیای بعد مرگ فکر میکنم که چجوریه
صبح تا شب غذاب وجدان کاش بمیرم هممن هم بقیه راحت شن رفتم چند روز پیش برای تولد مامانم کیک سفارش دادم
امروز با بابام هماهنگ کردم کیک رو بیاره ...آقا همشون اول خوب بودن تا به عکس از کیک و اینا شد دیدم نه مامانم حوصله داره بدتر از اون بابامم بدتر تازه باهاش هماهنگ کرده بودم اخه بگو خر وقتی این همه وقت و حوصله گذاشتی برای سوپرایز ولی طرف حوصله عکس گرفتن با کیکش رو نداره ول کن. بابام یه لحظه رفت بیرون زیر لب یه غر زدم پشتش مامانم شنید ناراحت شد گفتم بیخیال مامان قصدی نداشتم از ناراحتی بود بابا خیلی بی حوصله بود گفت تو غلط کردی این حرف رو زدی پشت بابات کلی حرف زد و قهر کرد اونم چه جور قهری
نزاشت بعدا منو دعوا کنه دقیقا باید اون لحظه این کارو میکرد
من این همه وقت و حوصله گذاشتم دوست نداشتن عکس بگیرن بعد مامانم به خاطر به غری ک پشت بابام زد قصدی هم نداشتم این کارو باهام کرد نگید مهم نیست این کوچیک ترین اتفاق زندگیمه ک انقد فاجعست
هیچ وقت کارام به چشم هیچ کس نمیاد :))) قلب من امروز برای بار هزارم شکست خیلی شکست دیگ هیچ کاری برای هیچ کس نمی کنم