ببین اگه ازت حساب میبرن برو اگه نه نرو قیدشو بزن من زندگی کردم ببین باهمه چیم کار داشت حتی ماشین لباس شویی روشن کردنم چراغ خونم بخاری خونم حموم کردنم بیرون رفتنم . حتی همسرم جرعت نداشت منو جای ببره یبار برد چنان دعوایی راه انداخت نگم . اولا بچه بودم حالیم نبود الان نه میزارم تو کاسه اش البته الان جدا شدم به لطف خدا و معجزه
ولی زنداداشم همسایه است البته آپارتمانی نیستن اون اونوره حیاط ولی بخدا مامانم هیچکس باهاش کاری نداره کلید ایناش دست ما نیست اصلا نمیفهمم کی رفت کی اومد از غریبه بدتر . ما غذا بزاریم باید به اون بدیم مامانم ازبس میترسه اش داداشم همینطور .
اگه این مدلی برو اگه زبون نداری نرو