بچه ندارم.ولی روحیه خودم خیلی داغون شد اصن روانی شدم چون تاحالا ندیده بودم ک خواهر با سوتین باشه بعد برادر ببینش.و خیلی چیزایی دیگ واسم عجیب بود داشتم روانی میشدم.مادرشوهرمم عین همون دخترشه وقتی دخترش اونجا نبود میرفتیم ایندفعه مادرشوهرم یکسرررررره از همین دخترش پیش منو شوهرم تعریف میکرد هی میگفت سفیده هیکلش قشنگه فلانه
شوهرمم فک میکرد خواهرش ملکه زیباییه اونو میپرستید.منم دیوونه شده بودم وقتی خواهرشو میدیدیم اعتماد ب نفسمو از دست میدادم چون شوهرم خیلی ب اون توجه میکرد در صورتی ک من قدم از خواهرش بلند تر بود چشام درشت تر بودن قیافم خیلی ازش بهتر بود ولی چ فایده😓😓😓😓😓😓😓