او یکه و تنها در کوهستان زندگی آرامی داشت،انعکاس نور مهتاب را در چشمه بسیار دوست میداشت،دلگرمی او تنها روشنی نور مهتاب بود،وقتی آب چشمه غلتان میشد نور ماه گریزان میشد،گرفتن نور مهتاب نه کاریست آسان،همچون پرواز پرنده ای که می پرد هراسان...
او یکه و تنها در کوهستان زندگی آرامی داشت،انعکاس نور مهتاب را در چشمه بسیار دوست میداشت،دلگرمی او تنها روشنی نور مهتاب بود،وقتی آب چشمه غلتان میشد نور ماه گریزان میشد،گرفتن نور مهتاب نه کاریست آسان،همچون پرواز پرنده ای که می پرد هراسان...
او یکه و تنها در کوهستان زندگی آرامی داشت،انعکاس نور مهتاب را در چشمه بسیار دوست میداشت،دلگرمی او تنها روشنی نور مهتاب بود،وقتی آب چشمه غلتان میشد نور ماه گریزان میشد،گرفتن نور مهتاب نه کاریست آسان،همچون پرواز پرنده ای که می پرد هراسان...
او یکه و تنها در کوهستان زندگی آرامی داشت،انعکاس نور مهتاب را در چشمه بسیار دوست میداشت،دلگرمی او تنها روشنی نور مهتاب بود،وقتی آب چشمه غلتان میشد نور ماه گریزان میشد،گرفتن نور مهتاب نه کاریست آسان،همچون پرواز پرنده ای که می پرد هراسان...
اره واقعا طرف بوده توجه کرده نگاه عاشقانه داشته فقط ب اون محبت میکرده طوری که همه میگفتن خبریه آخرش ...
همین دیگه 😅من اینو نسبت به خودمم دارم میبینم ولی بعد از یه تجربه ی نسبتا نا موفق چشمام ترسیده 😂طرف فقط بهم نگفت دوستت دارم دیگه ،حتی ترس داشت برم تو رابطه و به طرق مختلف بیانش کرد حتی تو چت آخر گفت که نرو تا همه چی درست بشه 😂در این حد بود مدل رفتاراش که دوستم که اونموقع با هم دوست نبودیم میگفت تو رابطه این که این مدلی نگاهت میکنه و برخورد میکنه 😂یک سال و خورده ای گذشت :)آخرشم تو رابطه نرفتیم