2777
2789
فرهنگ ک مثلا داخل شهر هست و اطلاعات زیاد اموزش

کاملاً درسته. اما انگار بعضی خانم ها نمیخوان اینو قبول کنند.

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من الان خودم هزار جا فعالیت داشتم2سال خودم فعالیت م کم کردم (اجتماعی)و دارم رو خودم کار میکنم

درود بر شما 

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

ربط گودرز به شقایق به روایت تاپیک :

محیط و فرهنگ جامعه خواهد ناخواه تأثیر داره

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

ما اصفهانیم

والا میگن که مذهبیه شهرتون

ولی من بیرون که میرم برعکسشو میبینم

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
خب واضحه دیگه همه جا اوضاع بد شده نسل جدید این چیزا رو قبول ندارن حتی دیگه ب اعتقادات و حجاب مادراشو ...

فکر میکنن اونجوری روشنفکر میشن

کلا دین تو جامعه ی ما بد تعریف شده

دینداری مساویه با ببخشید، عقب افتادگی

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز