یادمه ۱۷ ساله بودم بابام بهم گفت من که پدرت هستم حتی اگر برات خرج کنم برات تصمیم هم میکیرم برای لباس پوشیدنت برای زندگیت
اگر میخوای کسی دخالت تو زندگیت نکنه مستقل باش
و مردی رو انتخاب کن که مستقل باشه
خودم موقع ازدواجم اجازه ندادم پدرشوهرم به جز کادو و حالا چیزهایی که خودشون دوست داشتن برام کاری انجام بدن
مثلا من دوست نداشتم گوسفند بکشن جلو پام اما پدرشوهرم اعتقاد داشت دوبار جلو پام گوسفند کشت با هزینه خودش