داداش بزرگم الان دو ساله عروسی کرده
داداش کوچیکم یکی از دخترای فامیل و میخواست یه سال درگیر خواستگاری کردن بودیم تا دختره بالاخره قبول کرد و الان آزمایش ژنتیک دادن منتظر جواب اونیم
قبل اینکه بریم خواستگاری متوجه شدیم مامانم سرطان داره
حال مامانم بهتر شد ما هم رفتیم خواستگاری
حالا زن داداشم خونه ما بود این عروس جدیدمون با مامانش اومدن مامانمو ببینن
مامانم خواب بود زنداداشم تو حیاط بود من بهش گفتم درو باز کن دم در قبل اینکه بهشون بگه بیان تو گفته مامان خوابه اصلا هم تعارف نکرده اونا هم رفتن
من خودم تازه از دانشگاه رسیده بودم دیدم نیومدن تو بدو بدو رفتم گفتم بیاید داخل
مامان عروسمون میخواست بیاد ولی خود دختره اجازه نداد دست مامانشو گرفت گفت حالا ی وقت دیگه مزاحم میشیم😑😑
خیلی زشت شد خیلییی
اومدم تو مامانم بیدار شده بود به زنداداشم گفتم چرا تعارف نکردی بیاد تو خیلی زشت شد بعد حالا مامانم زنگ زد خونشون عذرخواهی کرد
دیشب مامان دختره و باباش اومدن خونمون ولی خودش نیومد مامانش گفت درس داشت نیومد(ترم یک پزشکیه)
داداشم آخر شب گفت خودش به من ظهر پیام داد گفت میخوام بیام مامانتو ببینم چیشد که نیومده از غروبم جواب پیام منو نداده😑😑😑