با مادربزرگم دعوام شد نشست های های گریه کردن 😭
حالا همتون بیاید به من حرف بگید همه که میگن شما هم بگین 😭😭😭😭😭😭😭مامان بابام طلاق گرفتن
فکر منو نکردن آواره م کردن بیچاره م کردن 😭
منو سرگردون تو خونه ها کردن
با آینده م بازی کردن آبرو ریزی کردن تا تونستن حرمتا رو ار بین بردن و تا توان داشتن پشت سر همدیگه بین مردم بد گفتن
با یک بی آبرویی سنگین
ماهم اومدیم خونه مادربزرگم 😭
خیلی مهربونه هوامو داره اما پیره یوقتایی الکی الکی غر میزنه
به من مامانم پدربزرگم انقد غر میزنه زنگ میزنیم خاله هام میگیم باهاش حرف بزن مارو ول کنه
الانم من سر یک دارو خوردن گفتم الان وقتش نیست بخورم خودم میدونم کیا بخورم
نشست های های گریه کردن صداشو بالا بردن
ناله کردن
همش میخواد حرف خودشو به کرسی بشونه ی سری عقاید جاافتاده قدیم که حالت زورگویی داره
مثلا به من میگه چرا نمیبشنی خیاطی کنی میگم علاقه ندارم
سر همین دعوامون میشه 😭😭😭😭
من همش باید حرف بشنوم اینجا
میشینم میگه چرا
پا میشم میگه چرا
خاله میاد میگه تو نمیری پیش بابات
دایی میاد میگه گرونیه فلانه
چرا ما بچه ها طلاق هیچ جا جامون نیست چرا😭😭😭😭😭😭😭😭