۱ ساعت پیش انقدرررررر حالم بد بود.از سر شب حالم بد بود ولی ساعت ۱۱ به بعد فشارم هم افتاده بود شامم خورده بودم بالا آورده بودم دیشبم نخوابیدم
مادر شوهرم و جاریم اینا هم شام خونمون بودن همینطور ریلکس نشسته بودن نمیرفتن که پاشم استراحت کنم
شوهرم گفت برو فلش کاریم رو بیار پاشدم که برم پخش زمین شدم😂😂😂همه جا دور سرم میچرخید یه لحظه همه چی سیاه شد دست و پاهام یخ حالم خرابببب همه رو تا مرز سکته بردم😂😂😂مادرشوهرم با شوهرم دعوااااا که مبمیری خودت کاراتو انجام بدی خجالت نمیکشی به زن حامله دستور میدی😂😂😂😂
آب قند ریختن حلقم همه چی بهم دادن خوردم بهتر شدم تا تخت خواب همراهیم کردن ظرفارو جمع کردن جاریم رفتن مادرشوهرم هم مونده که مراقب باشه یه موقع نصف شب چیزیم نشه(حالا یکی نیست بهش بگه خب تو که این چیزارو میدونی نرو مهمونی خونه زن باردار)😂😂😂 ا
آخه هروقت دعوتیم خونه جاریم مادرشوهرم میره کمکش غذا میزاره کارارو میکنه میگه اون بچه کوچیک داره.خب منم باردارم بدنم توان نداره بخدا شاغلم هستم
اخیشششششش دراز کشیدم بخدا داشتم میمردم تروخدا میزید خونه زن باردار زود برید خونتون خیلی سخته آدم حالش بد میشه