هفت ساله عروسشونم منو میشناسن که اهل این چیزا تیستم مگرررر اینکه کسی اذیت کرده باشه
منم وقتی استخدام شدم و سر کار رفتم انتظار داشتم خانواده شوهرم بهم تبریک بگن 😅ولی مادر شوهرم فقط گفت پسرت اذیت نشه .خواهر شوهرم هم خودشو میزد به اون راه که خبر ندا و سر کار میری و اصلا برام مهم نیست .اولش خیلی ناراحت شدم ولی بعد عادت کردم
جاری کوچک م الکی می گفت پرستاری خواندم بعدن فهمیدم روانشناس می خونه
پس از جاری های منم حسودتر هم هست مثلا ب طلا و چهره و ... حسادت میکردن ! من واقعا درک نمیکردم ک چرا باید آدم ب طلایی ک طرف با زحمت و دسترنجش تهیه کرده حسادت کرد ! یا چهره ای ک خودش هیچ نقشی توش نداشته مثلا پشت سرم الکی ب همه میگفتن ابروهای من کاشته ! یکبارم ب روشون نیاوردم