از شرکت اومدم بیرون. میخواستم ی جلسه ای رو برم
اسنپ گرفتم تا رفتم بیرون لغو کرد
دوباره زدم خلاصه تا قبول کنه‌و اینا طول کشید
منم دم در وایسادم
ی پسر ده دوازده ساله مدرسه ای رد شد گفت ساعتی چند😑😑😑
تو دلم گفتم بچست ی پیپی خورد بیخیال رومو کردم اونور
یه بار دیگه هم گفت ساعتی چند باهام خساب میکنی
تازه دارن به بلوغ میرسن
اقا دیگ قاطی کردم داد زدم سرش برو گمشو میام میزنم لهت میکنم بچه پررو و فلان
پررو پررو برگشت میگه حتما اینکاره ای که بخودت گرفتی
اه چقدر بد تربیت بوده
دیگ مراعات جایز نبود
رفتم از کیفش گرفتم کشیدم گفتم بیا ببرمت دم مدرسه ببینم ننه بابات کین توی انگلو پس انداختن
دیگ به التماس افتاده بود من باش ما نبودم
دیگ منم دیدم بچه مردم درسته انگل وار داره بزرگ میشه ولی مسئولیت داره کیفشو یاز کردم ی کتاب دراوردم اسمشو ببینم چیه
تهدیدش کردم فردا پیش مدیرتم اینجام شزکت منه دوربین داره میاد پدر تو و خانوادتو در میارم
کیفشم بردم پرت کردم سطل اشغال مکانیزه ها
شما که خانمی ولی مطمعنا مادرش این کارس که بچه یاد گرفته و نگید به مادر چه ربطی داره که یعنی هر کی بگه یه گوه مثل همین تحویل جامعه میده
انشالله که ادب بشه
بچه نبود که اه
حالم ازش بهم خورد
چ خوب کاری کردی
بچه ای ک پدرمادرش تربیتش نکنن مردم و جامعه تربیتش میکنن
آخیش دلم خنک شد
کاش به فکر تربیت پسراشون باشن مادرا
یاخدا....پسر ۱۳ساله من اصلا نمیفهمه این جمله یعنی چی...فکر میکنه قیمت ساعت رو میپرسن
