ولی مادر من زهرا با اینکه من بدم همیشه منو دوست داشت هر وقت استرس داشتم میگفتم اخ مادر ناخوداگاه صدا میکردم مادر قلب اروم میگرفت مبگفتم مادر بیا ببین فلانی چی گفت میخوابیدم از شدت گریه میگفتم مادر نازم کن شاید دستش نمیدیم شاید نمیدیمش ولی مطمعنم میومد صورت نوازش میکرد مو رو ناز میکرد میخوابیدم میخواستم بگم حسین هم امام بداست مادرش هم مادر بداست این در حالی هست که بنده متاسفانه خاک تو سر هستم نه نماز دارم نه روزه نه حجاب هر گناهیم بگین کردم بزرگواره براش گریه کنین برا پسرش گریه کنین هر کاری از دست برمیاد بکنین برا مجلسش اون دنیا به دادتون میرسه شب ترس شب مرگ میاد مطمعن باش میاد مادر طاقت ترس بچشو نداره