این عادت بچگی من بود مامانم پا میشد لقمه می‌گرفت حتی بعضی موقع ها چای هم دم میکرد واسم.قربونش بشم من.
هرشب همینه میرتن تورخت خواب بعد میگن گرسنه ایم
منم بلندمیشم لقمه ای چیزی بهشون میدم بخورن دلم نمیاد گرسنه بخوابن
حالم نداری همون چند تا خرما یا ی سیب یا بیسکویتی چیزی بزار کنارت شبا با آب خواست همون جا بش بده بخوره
من میدادم قبلا اخه همیشه دم خواب میگفت گشنمه
دکتر دندون پزشکش گفت نده به هبچ عنوان چون دندوناش جنسش خوب نیست شیریا
و اینکه دیگ زورش میمود مسواک بزنه دوبار
چند شب گریه زاری کرد از گشنگی ولی از سرش افتاد
بهش میگم مسواک زدی دیگ نباید چیزی بخوری
دفه دیگ یاد میگیره شام خوب بخوره و بخوابه
اگه چیزی خورد مجبورش میکنم باز مسواک بزنه
دختر منم واقعا بدغذاست،ولی اگه دختر من بگه گرسنمه هرساعتی باشه بلند میشم یه لقمه ای چیزی بهش میدم،یعنی آرزومه دختر یه بار بگه مامانم گرسنمه
گناه داره یه لقمه نون پنیری چیری بده یا نیمرو درست کن
قبل خواب همیشه یه چیزی میدم بخوره بعد مسواک میزنه و میخوابیم. بعد مسواک فقط آب میخوره تا صبحانه. دو سه بار تا الان پیش اومده نصف شب بیدار شده و بهش گفتم بخواب صبح غذا میخوریم. همیشه قبل خواب اگه شام رو زود خورده باشه بهش میوه یا پنیر یا شیر میدم دیگه نصف شب گرسنه نیست.
