زنگ زدن به مامانم و برای شام دعوتمون کردن ما هم رفتیم
خیلی رسمی و شیک
رفتار سمی پیش نیومد
خاله اش ازم پرسید شهرتون چقد جمعیت داره🤣حیثیتشون برد بدبختا خجالت زده شده بودن منم خنده م گرفته بود تو گوگل سرچ کردم بهش گفتم
من تهرانم و شوهرم اینجا کار میکرد ازدواج کردیم بعد شیش ماه رفتیم خونشون شهرستان خیلی احترام گذاشتن و اکثر فامیلش اومدن که عروس ببینن 😂😂😂
بار اول من از خجالت سرخ شده بودم پوستم روشنه کاملا مشهود بود ،مادر همسرم فکر کردن گرمه برای اتاق کولر خریدن دفعه ی بعد گرمم نشه
چقد بی فرهنگ بوده مادرشوهر خواهرت
والا اولین بار که رفتم
یدونه گوسفند قربونی کردن برامون
بعد همه رفتن با گوسفند خودشونو مشغول کردن😂
من تک وتنها نشستم یه گوشه
بعد دوساعام همه رفتن بیرون من و نامزدم تنها شدیم مثل گرگ بهم حمله کرد لخت شو میخوام ببینمت 🫢🫢
منم اینجوری😑😑😑بهش گفتم کثافط مریض منو ببر خونمون بعد دعوا کردیم اومدم خونمون😅
اولین بار بعد از خرید شوهرم گفت بریم خونه مون،موقع ناهار بود مادرشوهرم غذا درست نکرده بود،شوهرم فوری رفت از بیرون بر غذا گرفت و خوردیم،بعد نشستیم باهم حرف بزنیم گف برات سرویس طلا خریدم ،به فروشنده گفتم ارزانترین و سبک ترین سرویس طلاتو بهم بده🥺کاش همون موقه بهم میزدم همه چیو
هنوزم که هنوزه بعد ۱۱ سال غذا درست نمیکنه معمولا
تقریبا هر دوهفته یه بار که میریم سر میزنیم باخودم غذا میبرم،یا نهایت یه تخم مرغ بزاره جلومون.هنوزم نفهمه و نمیدونه چی بلغور میکنه
[QUOTE=400313301]چیکار کردی که انقدر دوست داره خداروشکر ؟[/QUOTE
کار خاصی نکردم واقعا کلا دوست داشتن همسرم بیشتره خودش هم میگه من تو رو بیشتر دوست دارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
