یادم افتاد عصبی شدم از این مرد
بهش گفتم بزار من حساب کنم میزمونو گفت به یه شرط میزارم حساب کنی
منو ببوسی😑 منم چش غره رفتم بهش اومدم بیرون
هی این سماجت نشون میداد تو قرارهای بعدی. در به در دنبال بوس بود. عادی ترین صحبتمونو هم به اینجا میکشوند. مثلا من میگفتم چقد هوا خوبه. یهو میرسیدم به جایی که داشتم قانعش میکردم هنوز زوده برا اینکارا
خدایا من چقد بدبختم 😭😭😭 حامله هم هستم الان اصلا میخوام ازش جدا شدم😭😭