میدونید من واقعا کسیو ندارم که نگرانم شه. منظورم اینه نه دوست نه خانواده. فامیلامونم که خودشون باعث دردن. اگه من بمیرم شاید فقط اولش سخت باشه بعدش زندگی عادیشونو ادامه میدن. مامانه منم موقع مرگش همین بود فقط چند ماه اول گریه کردن بعدش همه رفتن خوشگذرونی. حتی بابامم خیلی راحت بعد چند ماه واسش عادیه عادی شد حتی واسه من.
من واقعا کسیو ندارم بهش تکیه کنم. دوستام همشون مضخرفن. نا مادریم خیلی مغروره و طعنه زن و بابامم اصلا هیچی واسش مهم نیست. فامیلا اذیت میکنن و همه دورو اطرافیانم نه تنها کمکم نمیکنن بلکه موقع کمک خواستن بهم تیکه میندازن. چندبار از بابام خواستم ببره منو روانپزشک ولی نبرد گفت چیزیم نیست فقط اسکل شدم😐نمیتونم افکارمو کنترل کنم. ارتفاع میبینم به کل کنترلمو از دست میدم و وسوسه وسوسه میشم بپرم و واقعا میترسم یروز نتونم کنترلش کنم
ولی. بنظرتون نا مردی نیست؟ 🙂 این که ناخواسته به دنیا بیای و مورد آزارو اذیت قرار بگیری اما راهی نباشه که خودتو آزاد کنی؟ از وقتی فهمیدم خودکشی گناهه و بخشیده نمیشه فقط نشستم به امید اینکه خدا خودش دست به کار شه و تمومش کنه.. اما یه چیزی از درون میگه یروزی نمیتونم کنترلش کنم.