داداشم ۱۰ سال از خودم کوچیکتره تازه از مدرسه اومد کسی خونه نبود نمیدونست من تو اتاقم،به خاطر سن بلوغ بداخلاقی زیادی باهام داره،اول مامانمو صدا زد دید نیستش،یهو با صدای بلند وسرحال پشت سر هم میگفت مسی طلا کجایی🥹،بقیه مخفف اسممو میگن همیشه داداشم اسممو کامل میگه برای اولین بار اینطوری گفت قند تو دلم آب شد اومد تو اتاق دید روی تختم گفتم یه بوس بده اومد نزدیک بوسم کرد قبل اینکه بگم گفت میدونم وسواس داری امروز زنگ ورزش داشتم باید برم حموم باشه میرم😆خدایی با اینکه حالم خوب نبود اصلا حالم خوب شد لبخند اومد روی لبم،الهی همیشه از این دلخوشی ها توی زندگی هممون باشه😍
عزیزِ من، برخی آدمها هستند که اندوههای بزرگی هم دارند اما هنوز زندگی میکنند و لبخند میزنند. اندوه تو تا چه حد بزرگ است که حتی لبخند هم نمیزنی؟