یکی تاپیک گذاشته خوشگلترین زنی که دیدید کی بوده مادرمو توصیف کردم دلم براش تنگ شد زنگ زدم گفتم خونه ای بیام از سرکار یه سر خونتون گفت ای بابا
خب بگو نیستم یا کار دارم چرا میگی ای بابا بعد گفتم اوکی خدافظ زنگ زد خودش گفت بیا گفتم نیستم گفت بیا مسخره بازی درنیار گفتم دیگه پامو خونت نمیذارم گریم گرفت
اخرین بار که رفتم خونشون جمع هفته قبلی بود.خوبه مثل بقیه دخترا هر روز شام و نهار خونش نیستم
خیلی دیر به دیر میرم همیشه دلمو میشکونه
یه بارم تاپیک زده بودم که همیشه منو میپیجونه اصلا گردن نمیگیره منو