یعنی چی داستان سرایی می کنی!!!
د استان سرایی رو استارتر کرده ...
مامانش بنده خدا حرفی نزده فقط گفته ای بابا...حالا از این جمله استارتر چه نیت و برداشتی کرده خدا می دونه ...
این کاری که من کردم اسمش داستان سرایی نیست !!
اسمش دیدن قضیه از زاویه ی طرف مقابله !
توضیح دادم اگر خودشو بزاره جای مامانش و با خودش بگه ممکنه مامانش برنامه ای داشته که می خواسته انجام بده ...یک آن این جمله به ذهنش اومده لزوما معناش این نیست که مامانش دلش نمی خواد دخترش بیاد خونشون...
مثلا من هر روز دوست دارم همسرم زود بیاد خونه اما به خاطر کارش نمی تونه
یه بار یه دفعه زنگ میزنه میگه تو راهم پنج دقیقه دیگه می رسم
ممکنه یه لحظه بیاد تو دهنم بگم«ای بابا»
دلیلش این نیست که ناراحت شدم داره میاد
اتفاقا خوشحال شدم
دلیلش یه سری مسائل و برنامه ریزی هاست که برام جور درنمیآید و اینه که باعث میشه یه لحظه نگران شم...
(مثلا من هر روز نیم ساعت قبل از اومدن همسرم جاروبرقی می کشم ...تا وقتی میاد خونه تمیز باشه
وقتی یهو زودتر میاد و نتونستم خونه رو اونطور که باید تمیز کنم و طبق برنامم پیش برم یه لحظه ذهنم به هم میریزه و بعد دوباره درست میشه
اینا که برات تعریف کردم داستان سرایی نیست ...
طرح یه سری مسائلیه که بلد شید خودتون رو جای طرف مقابل بگذارید.
یه ذره دیدتون رو وسیع کنید تا بتونید آدمها رو درک کنید و قضاوت بی دلیل انجام ندید