ما طبقه بالاشونیم...من چن روزه سرماخوردم.
امروزم ناهار درست نکردم...زنگ زده احوال منو بگیره...بعد پرسید ناهار درست کردی گفتم نه...
بعدش زنگ زد ک بیام نوه مو ببرم؟ ک تو خونه استراحت کنی؟ گفت بیا.
بعد گفتم صبر کن داره تخم مرغ میخوره
بعد با یه لحنی گفت تخم مرررغ؟ ینی مثلا چرا تخم مرغ دادی بهش..
خب چکار کنم خودمونم ناهار نداریم...مثلا تحم مرغ بخوره چی میشه
اره حق داری
ولش کن
به اونا چ
شاید بخوای کل روز تخم مرغ بهش بدی
دنبال زیر بغل ماری
خوش ب سعادتت
بچه رو می بره استراحت کن
قدر رر بدون
خیلی نگران تغذیه نوه ش بود خودش غذا میفرستاد محل نده
میگفتی چی کار کنم حالم خوب نیست کسی هم ندارم برام غذا درست کنه دیگه چیزی نمی‌گفت
نمیدونم چی بگم
فقط میدونم مادرشوهر انسان نیست
دینامیت و دریک لحطه منفجر میشه وکل خاندان به نابودی میکشه
نزارید چیزی بفهمه
هیچی
حرف خاصی نبوده به نظر من که ادم حرص بخوره
من حامله ام آبگوشت خیلی دوست دارم تو به کوچه این چند روز پیش آبگوشت پخته بود یه بویی تو کوچه پیچیده بود هرچی انتظار کشیدم حداقل یه کاسه کوچک آبگوشت بده بهم نداد شب اومده بود خونمون بهم می‌گفت شام برنج دم دادم با آبگوشت پدر شوهرت نمیخوره چرا چون شوهرم کباب گرفته بود آمده بود کباب بگیره عزیزم منم گفتم متاسفانه ما غذا خوردیم چیزی نداریم می‌دونیم کارم بد بود ولی منم آبگوشت می خواستم به من نداد
چه میدونم
وقتی نمیپرسه خودتم چیزی نگو
میتونم درکت کنم
ولی راهی نیست
تربیت پذیر نیستن
دلم میخواد زنگ بزنم...بگم الان دیگه خیالت راحت شد...نوت اومد پایین دیگه چلو گوشت میخوره.
