بابام فردا جراحی قلب باز داره . میگه بعد عمل خونه نمیام شب ها بچه ها نق میزنن بدخواب میشم قراره بره خونه مادربزرگم و میگه خواهرم هم میخواد با خودش ببره که به مادربزرگم کمک کنه اون خسته نشه . خواهرم ده سالشه از درس و زندگی میفته اگر بره . نمیذاره من برم میگه به درسات برس . هوف چقدر وضعیت سختیه که نمیشه هیچی بهش بگی از ترس اینکه به قلبش فشار نیاد
اسم کاربریت رو باید بذاری ماجراهای من و بابام، همه ش درباره باباته تاپیک هات... راستی اون تاپیکت که نوشتی بابام به داداشم شیر خشک غلیظ میده مواظب باش به کلیه بچه فشار میاد خیلی کار خطرناک و اشتباهی هست... کلیه آسیب ببینه شوخی نیست و درست بشو نیست
چرا همه زورشون به اون خواهر ده ساله ت میرسهگناه داره بچهمامانت اصلا نباید اجازه بده
خیلی گناه داره بچه
اون تو خونه با مامان بابام نمیسازه . نصف روز مدرسه میره بعد افتر اسکول داره دو روزم زبان میره اینطوری روزش میگذره اگر بمونه خونه صبح تا شب دیوونه میشه