طولانیه دیگه بخش بخش نکردم اگه حوصله دارید بخونید
با جمع همکارا رفته بودیم بیرون
بعد ما چندتا دختریم تو گروه ک باهم ارتباطمون خوبه ولی خیلی صمیمی نمیشه گفت
بعد تو این جمع یکی از دخترا (اسمشو مثلا میذارم سارا) از تقریبا میشه گفت مدیر اون جمع (اسمشو میذارم محمد ). خوشش اومده بعد ب ما دخترا گفت بعد کلا سارا از سینگلیش خیلی ناراحت بود
تو بازی تقریبا جرات حقیقتم ک میکردیم یجورایی بروز داد حسشو دختره ک همه یطورایی فهمیدن توجمع انگار میخواستن همه ایناروب هم وصل کنن
ولی پسره اصلا متقابلا نشون نداد احتمالا بخاطر سمت مدیریت نخواست داستان شه
این از این
گذشت و گذشت یه ماهی حدودا
تا من با یکی دیگه از همکارا ک اون صمیمیترم باهاش اسمشو میذارم نگین رفتیم بیرون
بهم گفت شنیدم سارا و فلانی خیلی وقته با همن و اینا.
کلا یکی دیگه از همکارارو میگفت ک تو جمع اون روز نبود
منم چون میدونستم سارا از محمد خوشش میاد و حداقل با توجه ب اطلاعات خودم میدونستم اینطوری نیست
گفت نه من مطمئنم باهمن نیستن چون طبق بیرون اخر فهمیدم محمد و سارا یه حسی به بهم دارن و تمام شد
من کلاا این داستان یادم رفته بود چون کلا یک دقیقم طول نکشید صحبتمون
تا اینکه دیروز سارا دیدم توشرکت باهام خیلی سرد بود بعد چندساعت منو کشید کنار گفت یچیزو میخوام از خودت بپرسم
یه خبری پخش شده از سمت نگین تو شرکت
ک من و محمد باهمیم و فلان خیلی دارم اذیت میشم وقتی این داستان نیست
بعد گفت هرچی فکر کردم دیدم ازون جمع فقط تو با نگین دوستی و
ممکنه گفته باشی گفت چون ما یه جمع تقریبا خودمونی بیرون بودیم
اولش واقعاا یادم نبود گفتم ن من چرا باید بگم (اخه کلا چیزایی زیادی میدونم ازش ک کلا نگفتم هیچوقت اینم چون حرف افتاد گفتم)
بعد گفتم یچیزایی یادم اومد وداستانو گفتم
گفتم فقط چون گفت تو و فلانی باهمید من اینو گفتم ک یه تبرئه بشه
بچه ها…
خیلی ناراحتم😔😔 ک باعثش من بودم
من اینو ب دوست صمیمیم گفتم و بین خودمون حرف زدیم اصلا بهش فکر نکردم ک پخش بشه
حالا نمیدونم برم ب نگین بگم یا ن
شاید اون از یکی دیگه شنیده ک باهمن چون من فقط تعریف کردم ک حس دارن