حرف بیخود زده من همیشه از اول راهنمایی تو اجتماعم تو کلاسای غیر درسی مختلف وووو خیلیم سر زبون دار و مودبم ، تو ۳ تا دانشگاه درس خوندم کارای بانکی مامانمو من انجام میدم خریداش داروهاش همه رو مثلا کل داروخونه های شهر رو میگردم داروی خارجی پیدا کنم کل شهر رو میشناسم کوچه به کوچه چون خودمم میزنم بیرون
بعضی از کارای بابامم انجام میدم
من از ۲ تا خاندان پر جمعیتم ، با فامیلای دور هم رفت و آمد داریم همسایه هام فامیلامم به پاکیم قسم میخورن از زیباییم تعریف میکنن ولی میرن جای دیگه خواستگاری فقط کلفتی فامیل برام میمونه دائمم خونمونن
میدونی بخت باید باز باشه حتی پستوی خونه باشی و اجازه ی بیرون رفتن ندن ( دختر خالم {{ من که میگم بختش باز بود }} نشست چله های بخت گشا انجام داد [ اینا رو : ختم یس نخودکی ، چله ی حدیث کساء ، اون حتی پول نداش بره سفر من داشتم میرفتم قم و جمکران بهم گفت یه نامه نوشتم ببر بنداز چاه مسجد بعدش نشست ۴۰ روز دعای عهد خوند ) چله هاش که تموم شد ۲۰ روز بعد ( ینی از آغاز چله میشد ۲ ماه بعد ) اونیکی پسر خالم که اصلا اصلا نمیخواست از فامیل بگیره رفت خواستگاریش ۲ شغله س اونموقع سرگرد بود الآن سرهنگه یه شغل آزاد دیگه هم داره که عمده ی ثروتش از اون شغل آزاده ، خوشگل قد بلند پاک مودب با معرفت و میلیاردر ، دختر خالم ( باباش مستاجر و معتاد ) ، بعد عقد پسر خالم ( دامادش ) بردش کمپ ترکش داد یه پرشیا وانت براش خرید کار کنه ( الآن خدارو شکر کارش گرفته ، یه مغازه هم اجاره کرد الآن پول اجاره رو سوهر خالم داده و خودش مغازه رو میچرخونه ، به آبجیشم یاد داد اونم انجام داد اونم شوهرش غریبس اونم قد بلند و خوشگله هم کارمند راه آهنه هم کساورز ( خودش کشاورزی نمبکنه ، زمبت زیاد داره داده اجازه ، خیلی مرد پاک خنده رو ، خونوادشم عین بره ساکت و بی آزارن ، ۲ تا داماد قد بلند ، دختر خاله هام نشسته بودن پیس هم داستن از قد سوهراسون میگفتن بزرگه میگفت قدس ۱۹۴ ، کوچیکه میگفت قدش ۱۸۸ ، جفت دختر خاله هام قد کوتاهن حالا باز بزرگه خوشگله کوچیکه نه سیاه و نازیباس ، نصف جهاز آبجی کوچیکه رو داماد بزرگه داد ، با یه آپارتمان ۲ خواب که به اسم خالم زد که دیگه اجاره نشین نباشه ، دختر خاله هام کمتر از نیم کیلو طلا ندارن بقیه ی مخارج بماند ، حتی گواهینام رم به مخض عقد با پول شوهر گرفتن ، کل دندونا رو دریت کزدم ایمپلنت و لمینت و کامپوزیت ، دائم ناخن کاشت دماغاشون کوچیکه وگرنه همونم عمل میکردن ، گفتم برید آی وی اف کنید ۲ قلو دختر پسر داشته باشید با یه زایمان جم کنید آی وی اف کردن نفری ۲ قلو دختر پسر دارن یه بار زایمان کردن جم کردن ، خونواده های شوهراشون این ۲ تا رو روسرشون حلوا حلوا میکنن ( اینا همش برکات چله های گشایش بخت و توسل به امام زمان بوده ، وفتی به ثمر نشست و نتیجه داد به منم گفتن فلانی تو هم انجام بده { من فعلا انجام ندادم ولی تاپیکشو دارم : چله های بخت گشا ( تجربه ی کاربرها بوده نتم جم کردم تو تاپیکم )
البته بخت ننو بستن و میبندن اول باید از خریدارزجادو انتقام بگبرم بعد