الهی
وا چه ناراحت کننده بدون هیچ پیش زمینه ذهنی و خداحافظی.
منم اکسم خیلی عاشقم بود و وقتی دید عاشقشم از ترس از دست دادنم بی توجه بود نسبت بهم وقتی میدید وابستش شدم میترسید نزدیکم شه و طردش کنم
منم ادم وابسته ای بودم خلاصه اونقدر سمتش بودم خسته شدم با دوست صمیمیش رفیق شدم البته در حد پیام و تماس و یه بار دیدن. یه هو دید از دست داد واسه همیشه نابووود شد
از حال بد مادرش براش زن گرفت
دچار اختلاف شدن حسرت من موند رو دلش
حسرت اونم رو دل من
نگی من هرزم من خواستم تلافی کنم
میدونم هر دو اشتباه کردیم ولی...
تو خیابون همو با حسرت نگاه میکنیم