دوران عقدم ک پدر شوهرم فوت کرد بعدش برادر شوهرم مریض بود فوت کرد اونجور گذشت جهاز برونم خونواده شوهرم هیچ کدوم نیومدن دنبال جهاز گفتن مارسم نداریم بیوفتیم دنبال پسرمون در صورتی ک همشهریم 
 داداشم رف موند سرکاردیر اومد عمم اینا دیر اومدن ک دخترشون عروسمونه
 عروسمون ک میشه دختر عمم دیر اومد سوت و کور جهازمو بردن 
امروز جهاز برون عروسمون بود (دختر عمم) تا غروب زدن رقصیدن غروب با کل و اسپند بردن وسیله هارو نمیخواستم برم من چون بهشون گفتم بیاید واسه جهاز برون موندن اخر وقت اومدن اونم به داداشم میگفته من نمیومدم تو منو بزور اوردی میخواستم تلافی کنم نرم داداشم زنگ زد مظلوم گف پس نمیای دلم طاقت نیورد پاشدم رفتم ولی خیلی دلم گرفته نمیدونید با چه وضعی جهازم برده شد ن یه دستی ن یه اهنگی تو ماشین ک داشتن جهازمو میبردن گریه کردم گفتم چرا کسی نیس مگه اینجوریم جهاز میبرن
 هیچ کس به جز دوتا خاله هام نیومدن 
حسادت نکردم فقد جهاز برون اونو با خودم دیدم خیلی دلم گرف